مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام
ای شـکـوه فـرازهـای دعـا نغمۀ عـرشی و صدای دعا دست من را بگیر از عَرشَت بنـده بنـواز، ای خـدای دعا بـنـدهای را کـه دور افـتـاده بـنـمـا امـشـب آشـنـای دعـا من دخـیـل دعـای تـو هـستـم بــنــدۀ ربّــنــای تـو هـسـتــم دلی امشب به خاک پات افتاد شـشـمـین دلـبر خـدا سـجاد یـا عـلـیِّ بـن سـیـد الـشـهـدا شد زِ ذکرت دلم حسین آباد مینـویسم اسیـر یـعـنی من کـه شــدم بـا تـعـلّـقـت آزاد نـوکـر خـانه زاد نام من است عـبدِ زین العـباد نـام من است بـارش رحـمـت خـدایـی تو دلـخـوشـی دل گــدایــی تـو سینۀ تو اگرچه پُر درد است به جـراحـات دل دوایـی تو در اسارت اگر که باشی، باز به کـرم کـردن آشـنـایی تـو گنج العرش است زیر پاهایت رحـمـت واسعـه است بابـایت ما به دستـان تو مسلـمـانـیم از تـبـار شـما و سـلـمـانـیـم شهـربانـوی ماست مادر تو ما تو را خویشِ خویش میدانیم بس که ما عاشق علی هستیم مـیـزبـان شـه خــراسـانـیــم نه فقط قلب ما سرای شماست کـلِّ ایـران ما بـرای شمـاست شب میلادت ای سلالۀ نور مست ذکر علی شدیم، چه جور نورت ای آفتاب مشرقِ مِی از دلِ خستهام چو کرد عبور یـادم آمد فـروغِ رویِ تو و آن تجلّی و آن زمان حضور گـفـتـم این مـاه عـالـم ذَر بود که ازل از رخـش منـوَّر بود گـفـتـم این مـاه آمـده تـا مـا برسیم از مسیـر او به خـدا آمــده دومـیـن عـلـی مـن و عـــلــی خــانــوادۀ زهـــرا سفرۀ شیعگی چه با نمک است با عـلـی های سـیـدالـشُّـهـدا پسرانش هـمـه عـلـی هـستـند اســدُالله مــنـجـلـی هــسـتـنــد علی اکبرش چه غوغاییست چه قَدَر هیبتش تماشائـیست از علی اصغرش چه گویم، چون او خودش وقت رزم، زهراییست علی اوسطش سپهر دعاست کار وی چون خداش یکتاییست حضرت زین العابدین است او با غمی جانگداز عجین است او او سـتـم دیــده و بــلا دیــده کـوفه و شام و کـربـلا دیده دیده بر نی سر حسین و سپس خـنــدۀ نـیــزه دار را دیــده سر بـازار دور عـمّـۀ خود چـقـدر چـشـم بیحـیـا دیـده دور او حرف ناصواب زدند لـب به پـیـمـانۀ شـراب زدند |